غزلی زیبا نوشته جوان سیستانی مصطفی پورگلوی تقدیم می گردد به حضور گرم شما همراهان گرامی:
برخیز برادر که فرصت مجالی درنگ نیست
قافیه عوض شده نشانی ز توپ و تفنگ نیست
کوله بار تمدن اگر به دوش کشیده ایم سالیان دراز
باور کنید که نان مردم امروز به تفاخر فرهنگ نیست
فرو نشسته ایم و به پرواز شما دل خوشیم
هیهات که برای گسست زمین حتی یک کلنگ نیست
خون هزاران شهید اگر اکنون گشته نردبان ما
بر قله رفته ایم و در خشاب مان تیر و فشنگ نیست
این شهر پر است از مذلت و ناخوشی سر به سر
تا سوختنش فاصله ای بیش از دو سه فرسنگ نیست
چهره زدوده ایم ز غبار غم و ز جهان فارغیم
از ماست که بر ماست و این لکه ی ننگ نیست
این سان که شما کمر همت به بهبود بسته اید
یونسیم و دریایی برای شنای نهنگ نیست
راضی به رضای حقیم و چاره چیست؟
در گورهای معیشت جای هیچ متکدی تنگ نیست…
مصطفی پورگلوی