صفحه اصلی > اخبار عمومی : حکایت جوالدوز از جمع گدایان در شهر زابل

حکایت جوالدوز از جمع گدایان در شهر زابل

گندمـــ پرس : جوالدوز که به تازگی به جمع گندمـ پرسی ها پیوسته است , پس از اینکه از شرکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی منصرف شد حال به مسائل اجتماعی روی آورده و در نوشتاری به مساله تکدی گری در شهر زابل پرداخته است .

 

جوالدوز  : سلام به همگی

پس از انصراف از نمایندگی و برای استراحت سری به یکی از بوستان های شهر زدیم تا به اتفاق خانواده ساعتی را به دور از همه قیل و قال روزمره زندگی از طبیعت بهره مند شویم اما…

از لحظه اول حضورمان تا لحظه آخر به تعداد تمامی لقمه های شامی که خوردیم متکدی آمد و کم مانده بود که لباس تن ما را نیز طلب کنند . این شد دستمایه یک غزل که تقدیم می کنم به همه دوستان . باشد که مقبول طبع بلند مخاطبان قرار گیرد

 

geda2

 

«پر در آمد های پنهان»

شاعری می گفت کم کم جمع مستان می رسند

بنده گویم نه گدایان مثل طوفان می رسند

ساعتی نه، بلکه یک ثانیه جایی بایستی

عاشقان جیب های تو هراسان می رسند

توی عابر بانک یا در نانوایی های شهر

از پی هم پر در آمد های پنهان می رسند

آن یکی باشد علیل و این یکی ابن السبیل

عده ای که شویشان افتاده زندان می رسند

 

geda1

 

آن یکی طفل علیلش را نشانده بر موتور

عده ای هم با عصا و لنگ لنگان می رسند

جیب های ما اگر خشک است و لم یزرع چه باک

چون گدایان گرامی مثل باران می رسند

نیست تعطیلی به کسب و کار آن ها زین سبب

صبح، شب یا نیمه شب پیدا و پنهان می رسند

 

geda4

 

چون که کار بانک ها اینترنتی شد بعد ازاین

سوی ما با کارتخوان دیگر گدایان می رسند

هر مدل یا سایز می خواهی گدا داریم ما

گر نباشد هم ز کرمان و خراسان می رسند%

با تشکر ـ جوالدوز

 

 

 

مدیرمسئول

مقالات مرتبط