گندم خبر:
دلم سوی حرم پرواز میکرد،
برای دیدن صحنش تمام شب، دلم فریاد میکرد.
دلم در صحن تو آرام گردید، در آن لحظه بهشتی پیش چشمم باز گردید.
تمام عشق و امیدم تو بودی، در آن لحظه تمام آرزویم، هم تو بودی.
تو هستی ای حرم، ملک سلیمان، امید و حرمت کل دلیران.
تمام مردم ایران به پایت ای رضا، زنجیر هستند.
برای غربتت آقا همه هم همچنان دلگیر هستند.
رضا جان زائری هستم، غریبم، کجا باید تو را هر شب ببینم.؟
رضا جان ما اسیریم، اسیر بندهای این زمینیم،
تمام کوله بارم پر ز انواع گناه است،
تمام توشه ام تنها سلام است.
سلام من رضا جان بی طمع نیست،
حضورم در کنارت بی سبب نیست.
عجب صحنی تو داری ای رضا جان،
چقدر زائر تو داری ای رضا جان.
من زائر فقط دستم دراز است،
گدای رحمتت هستم زبانم هم دراز است.
مرا در صحن خود آرام گردان،
رضا جان آمدم با چشم گریان،
رضا جان آمدم با قلب عصیان.
من از آن سرزمین خشک هستم، من از آن شهر طوفانم،
که می دانم تو می دانی چه می خواهم.
پس ای خورشید عالم تاب، ای ماه هر شب تاب،
برای مردم شهرم دعایی کن،
برای این زمین خشک ما هم ای رضا جان، فکر آبی کن.
دعای تو برای مردم شهرم، برای شهر بی رنگم، همان آب است.
پس برای مردمم پیش خدایت یک دعایی کن.
دکترمهدی دهمرده