شهرگندمـــ : در سرزمین من , همه چیز این روزها وارونه جلوه میکند : گنج های داریم که اگر نجنگیم بی گمان آنها را از دست خواهیم داد.
زنان پاکدامنی که باید از پیشرفت فرزندان پاک سرشت و پاک نهاد خود خوشحال باشند و قهقه بزنند , وقتی با جنازه های بی جان آنها که به جرم پیامبری به شهادت رسیده اند , به هق هق می افتند و مظلومانه میگیریند.
آری سرزمین من جاییست که من ها نم کشیده است و تا ما شدن فاصله بسیار داریم.
یار , رای عوض میکند و بجای اینکه در راه قرار گیرد هار میشود و روزش را به زور میگذراند , اما حاضر نیست با اشنایی لحظه ای انشا کند.
بله این حقیقت سرزمین من است که نمیتوانم از آن چشم بپوشم , تنم یخ میزند وقتی به این درس , سخت و سرد فکر میکنم.
اما اگر خود را به خواب زده و فکر کنیم اینگونه سرزمینی گرم داریم , مرگ و نابودیمان نزدیک و نزدیکتر خواهد شد.
زیرا که با این شرایط تنها مساله ای که بطور واقع خود را نشان میدهد همان درد است که درد میماند و گرگ های درنده ای که کمر به نابودی من های نم کشیده بسته اند گرگ تر.
پس بیدار میشویم و مطالبه گری میکنیم
یا حق – یونس دهمرده