صفحه اصلی > ادب نامه و سایر خبرها : ادب نامه سیستان در گندمـ پرس , همراه با اشعار یزدان سرگزی،ملیحه دانایی و فرهاد گلستانه

ادب نامه سیستان در گندمـ پرس , همراه با اشعار یزدان سرگزی،ملیحه دانایی و فرهاد گلستانه

گندمـــ پرس : ادبنامه سیستان به جهت شناساندن ادب و فرهنگ سیستانی و همچنین آشنایی شما با اهالی ادب و فرهنگ سیستان کهن با همکاری انجمن شعر و ادب آزاد سرو سیستان شروع بکار کرد.

ضمن تشکر از داوود مختاری رئیس انجمن و خانم ساناز شهنوازی بدلیل همکاری صمیمانه در راه اندازی این صفحه , اولین نوشتار به قلم درخشان ساناز شهنوازی , همراه با سه  شعر از شعرای جوان و آینده دار سیستانی ملیحه دانایی و یزدان سرگزی و فرهاد گلستانه تقدیم حضور شما گرامیان می گردد.

 

به نام دادار یکتا

بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
نمیرم ازین پس که من زنده ام
که تخم سخن را پراکنده ام

سیستان؛ دیوان تابناک برترین ها و اولین های جهان
سیستان؛آینه دار تاریخ و فرهنگ و فرهی
سیستان؛یازدهمین سرزمینی که ایزد یکتا آن را به نیکی بیافرید
سیستان؛اسطوره پرداز پهلوانان و رزم آوران نام دار
سیستان؛خاستگاه موعود زرتشت آن گاه که دوشیزه ای پاک ، دل به دامان هامون می سپارد.
سیستان زال و رستم و سام،سیستان ریگ و باد و تابش، سیستان شهر باستانی سوخته،سیستان کرکویه و دهانه ی غلامان،سیستان رازهای دیوار نویس اوشیدرماه و نقش های ترک خورده بر دستان کنس اویه ،سیستان آتش و آذرخش و مهر، سیستان رابعه ی قزداری اولین شاعر پارسی گوی زن با شور و شیدایی جاودانه اش، سیستان فرخی و سیستان یعقوب لیث صفاری ؛ سرزمینی ست که حیات زبان و ادبیات پارسی وامدار خرد و دانایی نیک مردانش بوده- یعقوب لیث صفاری را می گویم – حاکم دادگر و دادگستر سیستانی-  آنجا که در مقابل مدح شاعران به زبان عربی  بانگ بر می آورد که: ” آنچه را اندر نیابم چرا باید گفتن” و این فرمان ستونی شد ستودنی و پایدار برای تکیه زدن زبان ارزشمند ایران زمین بدان.
دریغ مان آمد در گذر از این رهگذار فخر آفرین نشانی نگیریم از؛ وارثان فرخی سیستانی
نوادگان رستم و سام
میراث داران تاریخ و ادبیات کهن سیستان
و مرزبانان فرهنگ ها و خرده فرهنگ های ملی،مذهبی و بومی سیستان ورجاوند
در ابتدای راه سری می زنیم و خبری می گیریم از فرزندان آزاد سرو بدان امید که در روزهای پیش رو دیده بان رخدادهای تازه تر و دیگری در ” ادبنامه ی سیستان”  باشیم.
“آزاد سرو سیستان” انجمنی ست که در سال 1369به کوشش و پیگیری استاد عباس باقری،مرحوم سید اقبالشاه سجادی، استاد مزار گلستانه،غلامعلی خائف زاده، محمد حسن ارباب بیکس،استاد ابوالحسن افشاری و ابراهیم سرحدی پایه گذاری و دوم تیرماه 84 با ریاست حمیدرضا یعقوبی و هیات امنای آن؛ استاد عباس باقری،مرحوم غلامعلی خائف زاده،ابراهیم محمودی،وحید کیخامقدم و ساناز شهنوازی به ثبت رسمی رسید و به آموزش و پرورش شاعران این نسل قد برافراشت.
این برگ از دیوان ادبنامه ی شهر گندم  به یاری جناب آقای دهمرده مدیر مسول سایت و قبول زحمت جناب آقای داود مختاری رییس فعلی انجمن شعر و ادب آزاد سرو سیستان ،بدان امید گشوده شد که بتواند نقشی هرچند کم رنگ در راستای شناسایی و شناساندن شاعران و اهالی قلم و تبیین جایگاه شعر و ادبیات امروز این دیار- با نگاه به توانایی، درونداشت و تلاش جوانان – ایفا نماید.
بدین روی روال را بر این قرار استوار می نماییم که پس از درج ده شعر از هر شاعر با فراخوانی از اساتید ارجمند، آثار در همار نقد و بررسی نهاده شود.
در این میان همراهی و همدلی خداوندان اندیشه و سخن،دوستان و دوست داران ادبیات،اندیشه ورزان،شاعران ،نقدپردازان،محققین،پژوهشگران و نویسندگان در نمایاندن راه و نشان دادن مسیر درست، بی تردید، فانوس خواهد شد برای روشنای این دشت پرفراز و نشیب .

                      در پناه ایزد یگانه
                        ساناز شهنوازی

 

 

 

 

1-  یزدان سرگزی (فانوس)

 

سرگزی شاعر ( فانوس)

 

 

سربه زیر آسمان را نگاه می کنم
خوشه خوشه
بادبادکها انتحاری بسته اند کودکی را
که در آغوش دایه اش
شیر فسفری می خورد
دفن میکنم عشق را
درون پیاده روها
آنجا که طعنه می زند
بوی مردگان
هوای خوش سازمان ملل را
مادر، خانه ی خودرا نمی شناسد
زیرکدام آوار جان داده
قاب خسته عکس پدر
نمی فهمم چگونه خاموش کنم
خشم قبرستانی که
فریاد سر ریز شدن دارد
وعده‌ای مدام منتشر می کنند
عنکبوتی را که
دور طعمه اش
کفن می بافد
بگذارید خودم باشم
وسفید بنویسم
مرگ را

 

 

 

 

 

2- اثر ملیحه دانایی :

 

ملیحه دانایی

 

عاشقت بوده ام نفهمیدی؟ زن این قصه غصه خواهد خورد
به هوای تو مطمان بودم،باد گلهای دامنم را برد
برنویت را به دوش میگیری،دره های عمیق ویزنهار
آهوانی که مست میرقصند روی پیشانی ام درون مدار
مثل یک سرپری که پوسیده توی اندیشه ای پر از باروت
زندگی انتخاب خوبی بود زندگی توی کالبد تابوت
بنگ بنگ ،تمام اسلحه ها،ضربان های قلب من بودند
قاتلین تمام شاعرها شک نکن شک نکن که زن بودند
ماشه را میکشی ولی تردید…بچکان ماشه را درون سرم
مثل یک شیشه الکل سر باز از جهان تو پر زنم بپرم
شهر مسموم بی پدر مادر،دلش از مرگ شعر میگیرد
آب این برکه را عوض بکنید ماه هم توی برکه میمیرد
بدنم سهم گرگها باشد،تکه های بزرگ قلبم را…
توی چشم تمام شاعرها قطرات درشت شبنم را
دستهایت چقدر مضطربند،چای دم کرده ام نمی نوشی
مرگ هم اتفاق می افتد در سکانسی پر از هماغوشی

 

 

 

 

3- فرهاد گلستانه

فرهاد گلستانه

 

 

خون بالا می آورند عقربه ها
تا ساعت جهان
به تعویق بیفتد
هبل
تنها سیاه پوش قرن
یمن را در مشت می گیرد
و نامه ی انتقامش را
به تاریخ پست می کند
خاک می خورد
تیتری با عنوانی بزرگ
به نام
“انسان”
که از‌گلوی آوار نفس می کشد
و انگار کسی
در زیر همین واژه های غریب
بی صدا
شهید می شود

 

 

مدیرمسئول

مقالات مرتبط