ترانه بنییعقوب در این گزارش می نویسد: اما هنوز چند متری نرفتهای که در یکی از دالانهای همین بازار ردیف شلوارهای کهنه نظرت را جلب میکند. شلوار سفید با لکهای بزرگ، شلوار قهوهای کنارش سوراخ سوراخ است. هر شلوار ۵ هزار تومان. تا ته دالان از همین لباسها میبینی. زنانه و مردانه. برخی چندان هم کهنه نیستند. به قول صاحب مغازه «استوکند» یعنی از رده خارج شدهاند.
مجید صاحب پارچه فروشی است. همه جور پارچهای در مغازهاش هست از مجلسی گرفته تا کت و شلواری و چادرمشکی: «این بازار فقط مخصوص مردم زاهدان نیست از همه شهرها برای خرید اینجا میآیند. اما چه فایده! کاسبی سال به سال بدتر میشه که بهتر نمیشه. مردم خرید هم میکنند ولی فایده ندارد بازار خراب است. بیشتریها هم میروند سراغ تاناکوراها» میپرسم یعنی تاناکورا بازار را خراب کرده؟ «نه ربطی نداره. تاناکورا بازار را خراب نمیکنه، بازار رنگ و جان نداره. البته زمستان خیلی کار و بار بهتر است. از همه جای ایران میآیند اینجا کاپشن و پالتو بخرند. جنسهای درجه یک میآریم. بازار جهانی میشه یک جورهایی.» از مغازه خارج میشوم که مجید دنبالم میدود:«تو رو خدا این رو هم اضافه کن؛ مسئولان دو تا آبسرد کن بیاورند چهار راه رسولی نصب کنند. مردیم از تشنگی»
در راسته بعدی از سر کوچه شالهای هندی چیدهاند. شالی ۱۰ هزار تومان. شالها میبردت به یک مغازه پر از لباسهای رنگ و وارنگ هندی.از فیروزهای گرفته تا صورتی جیغ و زرد پر رنگ. کمتر جایی این همه رنگ را کنار هم میشود دید. موسیقی هندی هم در مغازه پخش میشود و به فضا حس و حال متفاوتی میدهد.
«اینجا جنسها تک سایز است. چون تک سایز است این قیمت میدهیم وگرنه هیچ جا این قیمت نمیدهند.» لباسها دست دوم است. پیراهنهای رنگی ۳۰ هزار تومان. مرد توضیح میدهد این راسته بیشتر تاناکورا است، بیشتر هم لباس و کفش.
«استقبالی که از اینها میشود از جنسهای نو نمیشود. نوها همه چینی و ایرانیاند. اینها اروپاییاند همه امریکایی و کانادایی. اینور رو میبینی؟ همه لباسها برای بازیگرهای هندیاند.عین خودشان میشوید.» سمتی را نشان میدهد که پر است از پیراهنهای رنگی هندی، شاد شاد و پر زرق و برق.
سر کوچه کفش چیدهاند. کفشها نو هستند و در کاورهای پلاستیکی درست کنار ماشینهای در حال عبور. صندلها و کفشهای پلاستیکی در قاب مخصوصی نشستهاند. کفشهای غیر تابستانی هم کمی آن سوتر قرار دارند. کاظم صاحب کفش فروشی است. کفشها از ۲۰ هزار تومان هست تا ۵۰ هزار تومان. چند زن با او سر قیمت چانه میزنند. اخمی میکند: «همهاش دنبال تخفیفاند، قیمتها مناسب است دیگه چونه نداریم. جنسهای ما نو هستند. جنس نو مقطوع است.»
در سمت دیگر خیابان چند مغازه پر از اسباببازی نظرت را جلب میکند. بیشتر از این عروسکهای پشمالو. خرس، خرگوش و… با قیمتهای ارزان و باور نکردنی ۱۰ هزار تومان، ۲۰ هزار تومان. قیمت کمشان شگفت زدهام میکند. کمی که زیر و رویشان میکنم میفهمم دست دومند. مارکها کمرنگ شدهاند. بغل گوش بعضی عروسکها پارگی کوچکی میبینی.
– این عروسکهای دست دوم برای سلامتی بچهها مضر نیستند؟
– خانم ضد عفونی شدهاند. چه ضرری. اکثراً زده داشتهاند ما از هند و پاکستان آوردهایم.
– مگر مرز پاکستان بسته نیست؟
– اینها از قبل ماندهاند. خیلیهایشان هم هندی هستند.
خلاصه اینجا در بازار رسولی همه چیز هست. از شیر مرغ گرفته تا جان آدمیزاد. از جنس نو گرفته تا دست دوم. ساعت هشت بعد از ظهر است و جنب و جوش بازار حسابی زیاد شده. این سو و آن سو مردانی با لباسهای سفید رنگ بلوچ راه میروند. زنها و بچهها به تماشای جنسهای کنار خیابان ایستادهاند. دنیای رنگها بیپایان به نظر میرسد.