گندم پرس :
من از تنهایی و تکرار میترسم.
من از شبهای تار و تیره و غمناک میترسم.
من از چشم پر از اشک و غم و نمناک میترسم.
من از قبر پر از اسرار میترسم.
من از شهر پر از بیداد میترسم.
من از دشت بدون آب میترسم.
من از سرهای روی سنگها میترسم.
من از اجساد مانده زیر این آوار میترسم.
من از آه دل افراد میترسم.
من از ابر شبیه خاک میترسم.
من از انسان، به ظاهر خوب و در باطن شبیه مارمیترسم.
من از عمر گذر کرده بدون بار میترسم.
من از آن سفره های رنگی و پر بار میترسم.
من از فکر پریدن بی پر پرواز میترسم.
من از دنیای پر رمز و پر از اسرار میترسم.
من از گلهای مانده پای این دیوار میترسم.
من از پاییز و رنگ زرد این ایام میترسم.
من از قهر خدای قاهر و قهار میترسم.
من از دنیای جا مانده بدون یار میترسم.
دکترمهدی دهمــرده