صفحه اصلی > سایر خبرها : داستان من و مادر به قلم دکتر مهدی دهمرده

داستان من و مادر به قلم دکتر مهدی دهمرده

گندمــ پرس : پیشاپیش روز مادر را خدمت تمامی مادران سرزمین کهن سیستان تبریک عرض میکنیم , داستان من و مادر به قلم دکتر مهدی دهمرده تقدیم میگردد به شما همراهان :
روز اول مادر من تو را می دیدم، چهره ات زیبا بود، چشمهایت مادر مثل یک دریا بود، دستهایت مادر همه اش گرما بود. گرمی من مادر از همین دستها بود، در پناهت مادر من بزرگ میگشتم.
مادرم،  تا به امروز من تو را میدیدم، مادرم می دانم که تو شبها بیداری، روزها هم مثل شبها، همچنان بی تابی. داستان من و مادر از شب و روز گذشت. اما!!!!!اما، من فرزند هنوز نادانم، من فرزند فقط پرسیدم: مادرم، چهره نورانی تو، از چه رو فرتوت است و چرا چشمهایت، این چنین محزون است. کمرت مادر جان!!!، کمرت مادر جان!!!، از چه رو خم گشته، یا توان دستها از چه رو کم گشته؟مادرجان، چشمهایت دریا بود، چهره ات زیبا بود، دستهایت مادر جان، از چه رو چین و چروکی گشته؟ من فقط پرسیدم، من نادان فقط پرسیدم، کاش دستش را می بوسیدم!!! من فقط پرسیدم، کاش پاهایش را می بوسیدم!!!.
کاش می دانستم، کمرش بابت من خم گشته، چشم هایش بابت من، دید خود را بسته. مادرم یادت هست روز اول که رسیدم دنیا، چهره ات زیبا بود، چشم هایت مثل یک دریا بود.بعد ها فهمیدم، کاش روز اول آن را، زودتر می فهمیدم. روز اول مادر اگر این روز به یادم می بود، که چنین بابت من، ناتوان خواهی شد، از خدا می خواستم، که نیایم دنیا،
ای خدا: این چنین معامله ای با من و مادر خوب نیست؟
کاش مادر تا ابد می ماندی،  همچنان بابت هر بچه خود تا ابد می خواندی.
کاش می دانستی مادر که چقدر محبوبی، آنچنان محبوبی که دعا می کردیم، همه ما مادر، پیش مرگت بودیم. کاش مادر تا ابد می ماندی، با طلوعت مادر بی غروب می ماندی،
چشم هایم مادر زیر پایت باشد،
آن بهشت برین تکیه گاهت باشد،
مادرم می دانم تا ابد می مانی، در دلم می خوانم در بهشت می مانی

دکتر مهدی دهمرده

مدیرمسئول

مقالات مرتبط