صفحه اصلی > ادب نامه و سایر خبرها : ادب نامه سیستان همراه با محمد نارویی خندان , افسانه براهویی و جعفر نوری

ادب نامه سیستان همراه با محمد نارویی خندان , افسانه براهویی و جعفر نوری

 
 گندمــ پرس : ادب نامه : به نام خداوند جان و خرد

فقر واژه ی آشنایی ست که از لابه لای دیمه روزنامه های تا خورده و کتاب های برگ نخورده سر برآورده و در زندگی مردمان ریشه دوانیده و یا از لابه لای زندگی هایمان سربرکشیده و بر روزنامه ها و کتاب  ها و کتیبه های مجازی شاخه تکانده.
در جهانی که روز به روز بر افزایش زادگان انسانی و پهنه ی شهرنشینی اش افزوده و از سرچشمه ها و اندوختگاههای طبیعی اش کاسته می شود و روز به روز امکان فراهم آوردن آنچه -آسایش نسبی- می نامیم اش کمتر، ناگزیریم چهره ی نازیبای فقر را در رویه ها و سویه های گوناگون زندگی، به تماشا بنشینیم.
رشد خزنده ی فقر چون تنیدن پیچک بر بوته های یاس،زیبایی،شکوفایی و سبزینگی جامعه را با بیمی بسیار روبرو می کند. بر خانه هایمان غبار می نشاند،بر شیوه ی زندگی مان، پوشش مان،دانش اندوزی مان،کردار و گفتار و پندارمان و برنامه ریزی مان برای آینده.
حق انتخاب را در کاستن از رفاه امروز برای ساختن فردای خود و فرزندان مان از ما می گیرد و فرزندانی که در آسمان آلوده به فقر نفس می کشند توانمندی های درونی شان یارای پرورش نمی یابد، واژه نامه ی ادبیاتشان اندک می ماند، توان مفهوم سازی را از دست می دهند، ورزیدگی های کلامی را کسب نمی کنند و همه ی اینها هدف مندی و آرمان گرایی شان را به پیکان تردید نشانه می رود.
پرخاشگری و ناتوانی در  ادامه ی مهربانی،دوست داشتن و عشق ورزی از نشانه های گسترده جامعه ی فقیر است.
و نمی خواهم از اعتیاد بگویم و پیشه های دروغین،نهان فروشی،دزدی،بیماری های اندیشگی و روانی و فشارهای بی شمار اجتماعی و اقتصادی و چه و چه و چه ………که نه جایش این جاست و نه زمانش
آنگونه که آلبرتودورینا می گوید:فقر معنای خاص خود را دارد،فقر لحن خاص خود،بویایی خاص خود و در برابر زندگی وضع خاص خود را داردکه از تعریف منفی (فقدان ثروت) که عناصر تشکیل دهنده فرهنگ فقر را ندیده می گیرد،متفاوت است.

نه اینکه فراموش کرده باشم دیوان پیش رو ادب نامه ی سیستان است اما اینها را نوشتم تا:
 یادمان نرود در این وانفسای غرق شدن در دهکده ی جهانی و گرگ و میش دغدغه های بی پایان انسانی و شهروندی
 و در این ناگزیر فقر
هنوز ادبیات و فرهنگ است که دنیای پیرامونمان را می سازد و دیگرگون می کند و تنها همگام شدن با توسن تیز پای دانش است که فرهنگ فقر را از پیشروی باز می دارد.
یادمان نرود که بدترین گونه ی فقر ،فقر فرهنگی ست و اگر در بنیان ها و زیرساخت های خانواده جا خوش کند حتی پس از زدایش مشکلات مادی و مالی، به سختی دچار دگرگونی و بهسازی خواهد شد.

امروز می خواهم به فراخور چهاردهمین سالروز فرهنگ و ارشاد نشینی ام به کتابخانه بروم شاید گرد و غبار چندین هزار ساله ای را که بر خرده های جانم نشسته بتکانم.

 
همراهی تان افتخار ماست
ساناز شهنوازی
   4/4/94     
 
 
 
 
محمد نارویی خندان
 
IMG-20150617-WA0038
 
دریچه ی سپیده را گشود ،آسمان به دست

خیال دستهای من نبود،آسمان به دست
به سمت غربی سفر تمام شهر دست شد
همین که اتفاق را گشود ،آسمان به دست
مسافری که لحظه شد میان خط و آینه
رسیده بود از شب شهود،آسمان به دست
وشاعری که صبح شد به خواب کوچه های نور
در آیه های شعله ور سرود ،آسمان به دست
چه داس های شاعری!چه گندمی!چه نان عشق تازه ای! 
چه عاشقی که بود ،آسمان به دست نگاه سایه روشنم دوباره شعله می کشد
درون قفل و پنجره چه سود ،آسمان به دست
تمام مطلب این عبارت است الغرض
  “هبوط”
شبی که آدم آمده فرود ،آسمان به دست

 

 

 
 
 
 
افسانه براهویی 
 
IMG-20150624-WA0000
 
به آتش مي كشانيدي تنم را
گزو گل بوته هاي دامنم را
بيا برگرد هامون بي مروت
كه چشمم ديده مرگ توتنم را
 
 
 
 
 
در وسوسه ي خيال سیبت دادم 
يك عشق به اندازه جيبت دادم 
ازجنت فردوس کجا افتادى
دیدى  چه قدر زود فريبت دادم
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 IMG-20150624-WA0001
جعفر نوری
 
 
دور به تکرار تو خوردم نشد
دست به دامان تو بردم نشد
هر چه که با چشم خدا و غزل
وسوسه کردم دلش آدم نشد
حرمت آیینه و قلبت شکست
هر چه که کردی و نکردم نشد
هر چه غزل در ته پیمانه بود
نذر دو چشمان تو کردم نشد
مرگ مگر چاره ی دردم شود
زهر به اجبار تو خوردم نشد.
 
 

مدیرمسئول

مقالات مرتبط