شهرگندمـــ : پس از اینکه نیشگون قصه ی ما در کوچه پس کوچه های عجیب و غریب! شهر گندم گم شد ونتوانست راه خانه اش را پیدا کند و ناامید، مکانی جدید درمحله ای دیگر اجاره کرد ما نیز در پی این تغییر، برآن شدیم تا خانه ی نیشگونی مان را به جناب نیشگون جوان واگذار نماییم تا هم به اشتغال جوانان در دولت تدبیر و امید یاری رسانده باشیم و هم به طرحهای مسکن و تسکین دردهای جامعه و….. چه می دانم…… ازین دست حرفها که شما بلدید و ما هم بنا را بر یادگیری گذاشته ایم !
و اما سلام بر نیشگونی های همیشه همراه و نیشگون جوان که نقل می کند:
گرچه از شادی اینکه در جوانی به مقام نیشگونی در شهر گندم و گل گز رسیدم در پوست و پوسته ی نوظهور خود نمی گنجم اما این روزها اصلا حال خوشی ندارم و به دلیل بروز علائم سرما خوردگی و آنفولانزا تقریبا امید به زندگی را از دست داده ام ،قصد دارم برای درمان سرما خوردگی ، همچون بسیاری از مردم به مشهدو تهران بروم! ولی شدت تب و لرز مرا وادار می کند جان خود را کف دست گذاشته و به اورژانس شهر مراجعه کنم.
کفش همت پوشیدم و راه افتادم ، به مقصد که رسیدم در حوالی اورژانس و میدان مدورش هی دور خودم چرخیدم و چرخیدم تا جایی برای پارک خودرو بیابم که نیافتم!
من دور میدان و میدان دور من و سر مبارکم هم دور دنیا و دنیا دور سرم و آنفولانزای مرغی و خوکی و وحشی و اهلی دور اخبار سیستان و بلوچستان!
بالاخره با دل ناراضی و از سر ناچاری به خاطر پارک دوبل اتوبوسهای مشهد و پارک سوبل سواری های ادیمی، خودروی ملی خود را که با وام 25 میلیونی و به تازگی خریده بودم در کوچه های تنگ و تاریک و پر از چاله چوله ی اطراف پارک کرده واز فرط تاریکی کوچه ها ، کور مال کورمال و با کمک نور ماه به سختی خود را به محل دریافت حق الویزیت رساندم و پس از پرداخت هزینه ی درمان و چند ساعت معطلی به دلیل ازدحام شدید بیماران ،از لابلای جمعیتی که در نبود جا برای نشستن به هم چسبیده بودند و هر لحظه امکان داشت حادثه ای مشابه حادثه منا را رقم بزنند خود را به حکیم باشی رساندم.
همراه 5-6 بیمار دیگر توسط منشی حکیم باشی به سمت مطب هدایت شدم، هنوز دهان باز نکرده و درد خود را به عرض طبیب نرسانده بودم ،منشی حکیم باشی دفترچه نیشگونی ام را از لابلای دهها جلد دفترچه برداشت و با گذاشتن کاربن شروع کرد به نوشتن!!
آنگونه که از شواهد و قراین و شنیده و دیده ها و ندیده ها بر می آمد بیماران همه دردشان یکی بود و درمانشان هم یکی!
پس از اینکه دفترچه توسط حکیم هم مهر و پاراف شد، من که دیگر نای راه رفتن هم نداشتم باتعظیمی عریض و طویل در قدرشناسی از این همه تبحر و غیب دانی برق آسا در چندثانیه، راه داروخانه را در پیش گرفتم.
چشم تان روز بد نبیند!
من و این حال خراب و آن صف طولانی مراجعه کنندگان که یادآور صف های طولانی سبد کالا دولت تدبیر و امید و کوپن های زمان جنگ بود!
شکر خدا! بعد از نیم ساعت معطلی موفق به لمس داروها شدم.
آن هم پس از پرداخت وجه دارو که چیزی حدود 2 برابر قیمت درج شده روی جلد بود و دلیل افزایشش هم افزایش قیمت دلار بود و به هیچ کس و هیچ چیز دیگر ربطی نداشت!!!
اما خدا درد را از تن تان دور دارد که بد بلایی ست و حتی باعث می شود نیشگون بدون اعتراض و ساکت و آرام به منزل برود و دم نزند.
دیگر نای باز کردن پلاستیک داروها را هم نداشتم با اینحال برای فرار از درد،امیدوار، بسته را گشودم که با صحنه ای جانکاه مواجه شدم!
داروهای یک بیمار قلبی را تحویلم داده بودند …
شما جای من چه می کردید؟! چاره ای بود جز دعای خیر برای متصدیان مسول و مسولان متصدی؟!
من هم پس از این همه کش و واکش و رفت و آمد و هزینه و درد! و باز هم از سر درد، در حالیکه به کلی از زندگی نا امید شده بودم، به شلغم درمانی و طب سنتی روی آوردم و جایتان خالی !!!عجب چسبید!!
باتشکر
نیشگون جوان
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
نیشگون جوان هنوز خامی و مونده تا به جناب نیشگون برسی
اتفاقا همین طریقه تفکر است که سد راه پیشرفت جوانان شده است و مطمن باشید با بها دادن به جوانان شاهد موفقیت های بیشتر هم خواهیم بود همانطور در یاداشتی گندم پرسی ها به این موضوع پرداخته بودن که جای تقدیر و تشکر دارد.
حالا به زودی با اعتماد گندم پرس به نیشگون جوان شاهد آن خواهیم بود که به راحتی از جناب نیشگون سبقت خواهد گرفت.
احسنت بر نیشگون جوان فوق العاده بود.شروع کار نیشگونی شما رو تبریک میگم خیلی خوبه جای نیشگون جدید خالی بود باایده جدید.
نیشگون بزرگ در گندم پرس بزرگ شد و سفر بی وفایی اغاز کرد و رفت به سمت…
امیدوارم نیشگون حکایت گندم پرسی ها بی وفا نباشه
جالب بودوورودشمارابه جمع گندم پرس تبریک میگویم امابرای آنکه روزی روزگاری بین شماونیشگون سابق که دردومحله جدااماوابسته بهم نیشگون میزنیداحیانازدوخوردی روی ندهدوکارتان به پاسگاه ودادگاه نکشدبهتراست شماحق آب وگل رابرای نیشگون سابق محفوظ وبه ثبت احوال رفته ونام خودراعوض کنیدتامردم بفهمندکه هرنیشگونی نیشگون نیست واگرهست مربوط به نیشگون اسبق است یافعلی،وتازه اگه هردوتایتان یک نفردرقالب دوجایگاه هستیدودرهردومحله منزل وجایگاه داریدکه عجب نیشگونی هستی ودمت گرم که درهردومحله فعالی،اماپیشنهادمیکنم که اگه دونفرهستیدلااقل اسمت عوض کن بذارمثلا(چوکک)،بله چوچک چه عیبی داره،هم اسم سیستونیه وهم اینکه مردم گیج نمیشن
باسلام با شهروند موافق هستم
اگر هدف بیان مشکلات مردم باشد اینکه چه کسی بیان کننده مطلب است مهم نیست
مهم هدف است، هدف
پس بیان نیشگونی و طنزآلود مطالب جای تقدیر و تشکر دارد نه موضع گیری!!!
درمان سنتی منظورتون کشیده شیره تریاک بود درسته دیگه چون تو سیستان بیشتر بزرگان کشیدن شیره را پیشنهاد میدهند. منظورم توهین نیست ولی بخدا ده ها مورد دیدم که به بقیه پیشنهاد کشیدن شیره تریاک دادند. تشکر