گندم پرس:شعرمردان سرزمین من،نگاهی به انقلاب ،سروده ی بانوی هامون،سرکارخانم سانازشهنوازی تقدیم به نگاه هنرزاد مخاطبین گندم پرس.
خورشید گر گرفته و در خود خمیده بود
قلب کبود ثانیه ها تیر می کشید
نقاش با کلاه نگین دار پهلوی
دور بلوغ آینه زنجیر می کشید
با خنده های ممتد یک مرد لعنتی!
رقاصه روی صحنه، دلش را تکانده بود
دختر میان کافه …..جهان درد می کشید!
گردآفرید خسته ز تاریخ مانده بود
مرگا به بردگی، به حقارت،به نفی عشق؛
بر هرچه دیو واقعه آورد بر سرم
دستی به زخم سینه و دستی به جام خون
مرگا به مرگ تلخ جوانان کشورم
داروغه از سیاهی زندان خبر نداشت
ابر از ترانه خوانی باران خبر نداشت
کیهان نوشت:شاه از ایران گریخته ست!
درها شکسته بود و دربان خبر نداشت
بر دره های یخ زده بهمن خزیده بود
باد آمد و سپیده زد و آفتاب شد
مردان سرزمین من! اسطوره زادگان!
در سایه ی غرور شما انقلاب شد