گندم خبر : سروده زیبای قصه ی عشاق نوشته مصطفی پورگلوی فرهنگی خوش ذوق سیستانی به مناسبت هفته بسیج تقدیم حضورتان میگردد.
قصه ی عشّاق
قصه ی ما قصه ی شــهری دلاور پرور است
پرورشگاه جوانان فدای رهبر است
قصه ی شهدِ شـهادت، سیره ی حمد و عبادت
دوره ی مهر و سخاوت، غصه ی مرگ شجاعت
نامدار این ولایت، قاسم جنّت مقام
جانشین لشکر است او، والسلام
بار الــها! کو دلــاور
قاسم شـیرافکنم، صـدام بعــثی را هماور
اژدرِ افکنده لرزه، بر تنِ هر گبر و کافـر
گرگ میدان، کالبدهای عراقــی را شناور
ْبـار الــهــا! کـــو حســیـن
جان نثار و روشنی بخش دو عــین
سیمِ خارِ دشمن و تصمـــیمِ حیــن
این چنین کِی دیده کس، اَدّای دِیـن
بار الــهـا! کــو حبـیـب
مردمـان را ابـتدای جـنگ مــیدادی نهیب
موزه ی ترکش به جان و بی نیاز از هر طبیب
ای دریغـا نالـه و آهـی نـفرمود آن نجـیب
بار الـهـا! کـو محـمـد
شهپر هفت آسمان، محبوب باشد تا ابد
آسمانی بود و از هر فعل خاکی، کـام بدَ
بار الـها! کـو محـمــد
جان نثار مومنان در صــــفّ معبد
غمگسار مومنین و حایلی درگیر دَد
بار الها! کو کیخا؟ کو حسینی؟
کو پودیــنــه؟ کـو ژیــانـی؟
کو خـــدری؟ کو خــــزایی؟
کو فارســـی؟ کو نـــــوری؟
کو بستانی و کو رنجـــوریان؟
کو شهیدان معـــلم؟ کو ترور؟
بیشه شد خالی ز شیر و عـــیب نیست
تیشه بشکسته به شــبگیر عـیب نیست
در غم و سوز فراق جمله خوبان، مــا کمـیـمم
لاجرم با آیه ی " لا تَحْسبن……" خاطر جمعیم
این حکایت همچنان باقی و ما جا مانده ایم
آب شرمـم بر جبـین و بـند دنـــیا مانده ایم
هر یکی با یک بهانه، عند رب یرزقون
خاک عالم! پای در گل تا به عُقبی مانده ایم……
مصطفی پورگلوی